نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: بیرون رفتن

1035
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2021
    شماره عضویت
    47665
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بیرون رفتن

    من فروردین ۱۴۰۰ با دوس پسرم رفتم بیرون و گشت اونجا مارو گرفت و زنگ زدن به پدر و مادر در حالی که من به مادر و پدرم گفتم با دوستم و مادرش پارک میرم
    بعد که اومدم خونه مامانم خیلی عصبانی بود ،پدر گفت دیگ با اون دوستت نمیری
    و جایی که برای بیرون رفتن ،رفته بودیم پارک آب و آتش بود
    و خونه. ما شرق و قطعا با مترو رفتیم دیگ
    بعد ماامانم دیگ از اون روز به بعد می‌دانست دوس پسرمو ،
    و این هم بگم اولین بارم بود تنهام بیرون میرفتم
    بعدش دیگ خیلی از نظر روحی ضربه خوردم و مادرم هرمز گریه میکرد و من مقصرم خیلی که کار خیلیییی بدی کردم😓
    خرداد ماه بود که یک شب برادرم فهمید دوس پسرمو و خیلیییی اون شب برای من بود که آخرش با کتک زدن من تموم شد و همون موقع خودش گفت پاشو بریم دکتر دکتر گفت چیشدع گفت برادر کوچیکم کتکش زده به شوخی😅 ،در اصل من برادر کوچیکم تر ندارم و همین برادر دارم اون شب ایسنتا مو پاک کرد و گفت حق نداری از گوشی استفاده کنی و درضمن یک روز بعد من امتحان ریاضی ریاضی داشتم 🥲
    بار دومی که با دوس پسرم تیر ماه بود که یه دوست تقلبی رو آوردم جلو در خونه و مامانم اون رو دید و با کمک اون بیرون رفتیم و هیچ و اتفاقی نیافتد
    ولی دیگ نمیزارن ،واقعا خسته شدم بلد نیسم باهاشون صحبت کنم چون عقاید. و ذهنیت اونا خیلی فرق داره ینی اونا دهه ۴۰ هستن من ۸۰ خب خیلییی عقاید مختلف هست ،و فکرشون اینکه دختر نره بیرون دختره مگه باید بیرون یا اینکه اگه میخاس بری بیرون خب منم میام مگه چیه ،و یدفعه بحثش شد ماامانم گفت مگه دختر همچون نیس از بغل ماامانش تموم نمیخوره ،
    آخه من چیبگم چجوری‌ و واقعا خسته شدم همسن و سالامون میبینم حسرت میخورم
    درسته خیلییی مقصرم ولی به کمک نیاز دارم برادرانم عین مادر پدرم اختلاف سنی زیاده و هیچ وقت کلا باهم صحبت نکردیم و برادرم متولد دهه ۶۰ عس
    واقعا از گریه کردن خسته شدم هروز کارم گریس😔

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : بیرون رفتن

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahshid85 نمایش پست ها
    من فروردین ۱۴۰۰ با دوس پسرم رفتم بیرون و گشت اونجا مارو گرفت و زنگ زدن به پدر و مادر در حالی که من به مادر و پدرم گفتم با دوستم و مادرش پارک میرم
    بعد که اومدم خونه مامانم خیلی عصبانی بود ،پدر گفت دیگ با اون دوستت نمیری
    و جایی که برای بیرون رفتن ،رفته بودیم پارک آب و آتش بود
    و خونه. ما شرق و قطعا با مترو رفتیم دیگ
    بعد ماامانم دیگ از اون روز به بعد می‌دانست دوس پسرمو ،
    و این هم بگم اولین بارم بود تنهام بیرون میرفتم
    بعدش دیگ خیلی از نظر روحی ضربه خوردم و مادرم هرمز گریه میکرد و من مقصرم خیلی که کار خیلیییی بدی کردم😓
    خرداد ماه بود که یک شب برادرم فهمید دوس پسرمو و خیلیییی اون شب برای من بود که آخرش با کتک زدن من تموم شد و همون موقع خودش گفت پاشو بریم دکتر دکتر گفت چیشدع گفت برادر کوچیکم کتکش زده به شوخی😅 ،در اصل من برادر کوچیکم تر ندارم و همین برادر دارم اون شب ایسنتا مو پاک کرد و گفت حق نداری از گوشی استفاده کنی و درضمن یک روز بعد من امتحان ریاضی ریاضی داشتم 🥲
    بار دومی که با دوس پسرم تیر ماه بود که یه دوست تقلبی رو آوردم جلو در خونه و مامانم اون رو دید و با کمک اون بیرون رفتیم و هیچ و اتفاقی نیافتد
    ولی دیگ نمیزارن ،واقعا خسته شدم بلد نیسم باهاشون صحبت کنم چون عقاید. و ذهنیت اونا خیلی فرق داره ینی اونا دهه ۴۰ هستن من ۸۰ خب خیلییی عقاید مختلف هست ،و فکرشون اینکه دختر نره بیرون دختره مگه باید بیرون یا اینکه اگه میخاس بری بیرون خب منم میام مگه چیه ،و یدفعه بحثش شد ماامانم گفت مگه دختر همچون نیس از بغل ماامانش تموم نمیخوره ،
    آخه من چیبگم چجوری‌ و واقعا خسته شدم همسن و سالامون میبینم حسرت میخورم
    درسته خیلییی مقصرم ولی به کمک نیاز دارم برادرانم عین مادر پدرم اختلاف سنی زیاده و هیچ وقت کلا باهم صحبت نکردیم و برادرم متولد دهه ۶۰ عس
    واقعا از گریه کردن خسته شدم هروز کارم گریس😔
    سلام دختر خوب
    من شرایط شما را درک می‌کنم. می‌دانم که از او نمی‌توانی دور شوی و برای تو بیرون رفتن با او خیلی لذت‌لخش است. اما از نظر آن پسر تو فقط یک سرگرمی هستی. اگر خواستی نظر من را بیازمایی، به او بگو بیا خواستگاری من. قطعا او بهانه می‌آورد.
    امیدوارم آینده خوبت و خانواده عزیزت را فدای یک پسر بی‌تعهد نکنی؛ کسی که حتی حاضر نیست تا محل زندگی تو بیاید و تو را تا محل قرار که راه بسیار دوری بوده کشانده.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2022
    شماره عضویت
    48274
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیرون رفتن

    منم ی دختر 13 سالم من همیشه همسنامو و یا کوچیک تر از خودمو میبینم که همیشه بیرونن میبینم که خانوادشون با لباساشون هیچ مشکلی ندارن ولی من سر هر موضوعی باید با خانوائم بحث کنم و یکیش بیرون رفتنه من هیچوقت نتونستم بفهمم که هدف از این کارها چیه چرا اونا منو با بقیه مقایسه میکنن ولی من تا میگم چرا اونا میتونن برن بیرون یا خونوادشون سخت گیر نیستن سریع مامانم میگه اونا مامانشون دوسشون ندارن در صورتی که اونا منو دوست ندارن که درکم نمیکنن و انفدر ازم متنفرنم و قبولشون دارم حق دارن ازم متنفر باشن چون یه ادم به درد نخورم و امیدوارم زودتر بمیرم تا راحت شن از دستم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بیرون رفتن

    سلام به شما دوست عزیز
    ببین عزیزم در هرصورت مقایسه کردن چه از سمت خود شما نسبت به خودت و یا خانواده باشد و چه از سمت خانواده به سمت شما باشد کمکی به رفع مشکلات بین شماها نمی کند.
    چون در هرصورت هم آن افراد شرایط متفاوتی با شما را دارند و هم اینکه هنجارهای خانوادگی متفاوت می باشد پس قرار نیست نه شما شبیه به فرد دیگری باشید و نه خانوادیتان.
    اینکه شما میخواهید بیرون بروید و یا پوشش خودتان را انتخاب کنید و یا زمان بیشتری با دوستان خود باشید چیز بدی نیست و اتفاقا متناسب با شرایط سنی شما می باشد اما خب شما تازه در اول نوجوانی قرار دارید و در این مسیر هنوز خانواده بخاطر شرایط سنی شما احساس مسئولیت و مراقبت بیشتری نسبت به شما دارند و خب این جز با دوست داشتن معنا نمی شود البته این اصلا به این معنا نیست که افرادی که خانواده به آنها اجازه بیرون رفتن می دهند انها فرزندانشان را دوست ندارند خیر اما متفاوت های تربیتی و خانوادگی در این مسیر اهمیت زیادی دارد.
    در کنار اینکه خب در اینگونه مواقع بهتر است که در کنار احترام و با بیان درک نگرانی و احساسات پدر و مادر در مورد احساسات و نیازهای خودتان صحبت کنید و سعی کنید شرایطی را برای بودن با دوستان و یا بیرون رفتن ایجاد کنید که خانواده نیز برایشان مورد پذیرش باشد و بتوانند به نگرانی هایی که دارند بهتر پاسخ بدهند.
    امضای ایشان
    02188422495
    02122354282
    02122247100

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد